قدس آنلاین: زمانهای که صدای جنگطلبی و زورگویی دشمنان علیه ایران و کشورهای مقاومت از همیشه بلندتر است و بیشتر شنیده میشود، ممکن است شنیدن خبر انتشار یک مجموعه شعر ضدجنگ، حسی دوگانه و عجیب در مخاطب به وجود بیاورد. مجموعه شعر «لبخند تلخ مونالیزا» از حمیدرضا شکارسری این روزها با حرفی متفاوت به بازار نشر آمده و آن همان نگاه ضدجنگ است. در این وضعیت نخستین پرسشی که به ذهن میرسد این است که ما چه زمانی جنگطلب بودهایم؟ در شرایطی که جنگها عموماً از سمت زورمندان و کشورهای استکباری به وجود آمدهاند و ما ناگزیر از دفاع بودهایم، شعر ضدجنگ چه نقش و جایگاهی دارد و در گفتوگو با چه مخاطبی حرف از جنگ و بد بودن آن میزند؟ بالاخره اینکه موضع ما نسبت به شعر مقاومت و جایگاه آن چیست؟ با این پرسشها به سراغ شکارسری رفتیم تا با او درباره انتشار «لبخند تلخ مونالیزا» به گفتوگو بنشینیم.
* مدتهاست به خاطر شرایط اقتصادی جامعه و وضعیت سخت ناشران کمتر خبر انتشار مجموعه شعر به گوشمان میخورد. چه شد که مجموعه شعر «لبخند تلخ مونالیزا» منتشر شد؟
** اگر بخواهم شوخی کنم میگویم حتماً مجموعه خیلی خوبی بوده که ناشر مجاب شده آن را منتشر کند، اما فارغ از شوخی معتقدم در حال حاضر با توجه به نزدیک بودن نمایشگاه کتاب، اتفاقاً در اوج مراجعه شاعران به ناشران هستیم و ناشران هم با جدیت تمام مشغول چاپ هستند.
* آقای شکارسری! چه اتفاقی افتاده که یک شاعر در زمانهای که فشارهای بینالمللی علیه کشور ما افزایش پیدا کرده و کشوری تروریستی مثل آمریکا مقام رسمی و نظامی ما را ترور میکند، اقدام به یک مجموعه شعر ضدجنگ میکند؟
** «لبخند تلخ مونالیزا» حاصل این چند ماه اخیر نیست بلکه از وقتی بهار عربی شروع میشود و به دنبال آن جنگهای منطقهای در لیبی، سوریه، عراق، یمن و در جاهای دیگرشروع میشود ریشه این شعرها شکل میگیرد. این شعرها نمیخواهد بگوید ما نسخه شعر حماسی را پیچیدیم و پس از این نباید گونههای دیگر شعرهای جنگ سروده شوند و این شعرها چنین ادعایی ندارد، بلکه میگوید در این زمانه که انسان ادعای تمدن دارد و میگوید باید به حقوقبشر و انسانیت توجه کرد، روزگاری که آدم حسرت میخورد چرا به جای اینکه بجنگیم، با هم حرف نمیزنیم؟ روزگاری که انسان ناامیدانه میبیند سیاست ما به جای اینکه بیشتر حرف و دیپلماتیک باشد، نظامی و جنگی است. این شعرها حاصل این رفت و برگشت ذهنی هستند که طی 10 سال گذشته من را رها نکرده است.
* در حالی که میدانیم اغلب سیاستمداران جهان اهلکتاب و مطالعه نیستند و فقط حرف زور و ظلم را میفهمند، انتشار کتابی که از صلح حرف بزند و به امید اثرگذاری بر سیاست جنگطلبان باشد، رؤیاپردازی نیست؟
** باید پرسش را از این سمت پرسید، مگر آنهایی که جنگافروزی میکنند و معتقد هستند باید هر گرهی را با جنگ، گلوله و موشک باز کرد، شعر میخوانند؟ نه، اساساً چنین ذهنیتهایی اهل ادبیات نیستند. ما ادبیاتیها و شاعرها به چیز دیگری فکرمیکنیم و آن ایجاد گفتمان فرهنگی است. این گفتمان فرهنگی لزوماً از رأس هرم شروع نمیشود، این گفتمان گاهی از انتهای هرم شروع میشود. شاید ما به نوعی داریم از انتهای هرم این گفتمان را به وجود میآوریم که معتقد است بهتر است گل و کلمه به هم هدیه بدهیم تا گلوله. من معتقدم اگر زیرساخت جامعه و اضلاع این هرم به یک گونهای اعتراض خودشان را به رأس هرم نشان بدهند خواه ناخواه این گفتمان تقویت میشود. از طرف دیگر ما میدانیم که این عمل یک عمل زودبازده نیست، یعنی قرار نیست با شعرهای ما همه مشکلات جهان حل شوند. ما مأمور به انجام وظیفه هستیم، نه مأمور حصول به نتیجه. ما وظیفه داریم این گفتمان صلحخواهی و ضدجنگ را به وجود بیاوریم و در جامعه تسری دهیم. اگر نتیجه گرفتیم چه بهتر، اگر نتیجه نگرفتیم به وظایف انسانی خودمان عمل کردهایم. چون ما فقط وظیفه ادبی نداریم بلکه وظیفه انسانی، اجتماعی و فرهنگی هم داریم. در کنار اینها وظیفه ایدئولوژیک هم داریم. شاعر و به گمان من شاعرتر کسی است که به تعادل بین اینها توجه کند.
* همه ما مخاطب شعر صلح هستیم، اما با اوضاع فعلی جهان مخاطب این کتاب بیشتر جامعه بینالملل است تا انسان ایرانی، چرا که به گواه تاریخ و حداقل در نسبت و مقایسه ایران و کشورهای غربی و آمریکا، اصولاً ما اهل جنگ نیستیم. با این توضیح آیا شعرها را با نگاه جهانی نوشتهاید و قصدی برای ترجمه کتاب هم وجود دارد؟
** با این حرف شما موافق نیستم که ما هیچوقت جنگطلب نیستیم و نخواهیم بود. اتفاقاً هستیم و شاید هم خواهیم بود. من تکلیف خودم را با این پرسش روشن کنم. سیاستهای ما نشان میدهد که خیلی هم با جنگ در خیلی از مواقع مشکلی نداریم. حالا اینکه بیاییم و این جنگ را ایدئولوژیک کنیم و بگوییم وظیفهای است بر شانههای ما، حرف دیگری است و میشود درباره آن حرف زد.
جوامع امروز به خصوص در قرن حاضر، به شدت به هم وابسته هستند و هیچ جامعهای نمیتواند ادعا کند که من جزیرهای هستم که میخواهم جدا از بقیه زندگی کنم. سرنوشت کشورهای مختلف آنچنان به همدیگر گره خورده که ادعای جزیره بودن یک کشورعملاً یک غلط فکری فلسفی است. در این جهان اگر حرفهایی داشته باشیم که مرزهای ایدئولوژیک را درنوردیده باشد و بتواند برای خودش در آن سوی مرزها خواننده و مخاطب پیدا کند به گمان من باید حرف جدی باشد. به همین خاطر است که معتقدم اگر فضا و موقعیتی پیش آمد که نه تنها این شعرها، بلکه شعرهایی از این دست و این گفتمان ترجمه شوند و به عنوان سوغات و کادوی فرهنگی ایران در کشورهای مختلف به مردم دیگر کشورها ارائه شوند، فکر بسیار خوبی است. خیلی خوب است که وابستههای فرهنگی ما ادبیات صلح را به عنوان سوغات فرهنگی کشور در اولویت توجهات خودشان قرار بدهند. توجه به معضلات و مشکلات جهان که ما را به سمت جنگ هدایت میکند و توجیه سیاستهای کشور است، سر جای خودش خوب است اما چه اشکالی دارد که ما در کنار اینها ادبیات صلح را هم به دیگر کشورها صادر کنیم.
* شما همیشه نسبت به وقایع اجتماعی و فرهنگی واکنش داشتهاید. از شاعران دفاعمقدس محسوب میشوید و حالا هم مجموعه شعری ضدجنگ منتشر کردهاید. نخست در وقایع اخیر درباره شهید سلیمانی شعر گفتهاید و آیا شعرهایی که با این موضوع سروده شد، شعر جنگ میدانید یا شعر ضدجنگ؟
** اولاً من شعری در این رابطه ندارم، ثانیاً در بحبوحههای سیاسی و اجتماعی همیشه چنین است که شعرهای خوب به ندرت خلق میشوند. در بحبوحههای سیاسی و اجتماعی وزن ژورنالیستی قضیه و آن غلیان احساسات وعواطف سطحی اجازه رسوب کردن کلمه و اندیشه در ذهن شاعر را نمیدهد. به همین خاطر شعرها غالباً شعارزده، سطحی، عریان و به تعبیری مبتذل هستند. البته این ابتذال وجه مفهومی و محتوایی ندارد، بلکه فرمی است. از این منظر به نظر من شعرهایی که در این محدوده زمانی سروده شدهاند غالباً شعارزده و ژورنالیستی هستند، ماندگاری زیادی ندارند و اغلب جنگطلب هم هستند. این را بگویم که البته من با این شعرها مشکلی ندارم. مرحوم سیدحسن حسینی میگوید وقتی دست شما لای در ماشین گیر میکند، شما هیچوقت آه نمیکشید بلکه داد میکشید. این شعرها هم داد است، فریاد است؛ دراین تردیدی نیست. شاعر شعر را به خاطر فریادی که دارد مینویسد. ولی ما نباید این شعرها را شاهکارهای ادبیات و آثار ماندگار ادبیات بدانیم، چون ارزش این شعرها ارزش فرامتنی است.
* ما آقای شکارسری را با شعرهای دفاعمقدسی به یاد داریم و خود شما هم امروز به آن شعرها افتخار میکنید، اما در نخستین مواجهه با کتاب مخاطب دچار سردرگمی میشود که نسبت شاعر دفاعمقدس با این شعرهای ضدجنگ چگونه است؟
** باز هم میگویم خلق این شعرها حاصل یک شب و یک روز نبوده است. پشتوانه این گونه نوشتن سالها تفکر است. من میدانم بین آنچه امروز راجع به جنگ فکر میکنم و آنچه در زمان جنگ فکر میکردم، تفاوت است. همچنین میدانم این تفاوت موجب حملهها به بنده و بایکوتهایی از جانب بعضی از دوستان و بزرگواران میشود، اما من با خودم صادق هستم. به نظر من باید به هر چیزی گفتمانی نگاه کرد و نگاهی «همزمانی» داشت به جای «درزمانی». یعنیچه؟ یعنی شکارسری در سال 66 و 67 یک جور به جنگ نگاه میکند، در دهه 70 به گونه دیگری به جنگ نگاه میکند و بعد از بهار عربی و حوادث سالهای اخیر گونه دیگری به جنگ نگاه میکند، چون گفتمانهای فرهنگی سیاسی عوض شده است. دلیلی ندارد که تمام شاعران دفاعمقدس که در عملیات مرصاد شرکت کردند اکنون همه یک جور به قضایا نگاه کنند، بنابراین من به نوشتهها و تفکرات خودم در آن سالها احترام میگذارم و آن را بحق میدانم؛ چون محصول همان دوره است و به نوشتهها و افکار خودم در حال حاضر هم احترام میگذارم، چون محصول همین دوره است. به عبارت دیگر ما در آن دوره باید آن کاری را میکردیم که کردیم و این دوره هم باید این کار را بکنیم که فکر میکنیم درست است، چرا که: «نیّة المؤمن خیر من عمله».
* شما سالیان اخیر کاملاً به سمت شعر سپید رفتهاید، دلیلش چیست؟ آیا این به خاطر موضوعاتی است که در این سالها به آنها پرداختهاید؟
** من اگرچه آخرین غزلم را حدود 24 سال پیش گفتهام، ولی سالهای اخیر مجموعه رباعی و مجموعه شعر نیمایی منتشرکردم و اکنون هم یک مجموعه رباعی و یک مجموعه نیمایی آماده چاپ دارم و اصلاً مشکلی با کلاسیکنویسی و نیماییسرایی ندارم. اما معتقد هستم فرمهای موزون در اتصال خودشان به جهان ناموزون امروز دچار مشکل هستند. حداقلش این است که در ارتباط شان با این جهان درهم و برهم ریسک موفقیت دارند. چرا باید کاری کنیم که ریسک خطر بالایی دارد؟ به غیر از نیما که به نظر من شعرهای سنتیاش بد است، شاعران نوگرای ما اثبات کردهاند که در کلاسیکنویسی هم ماهر هستند. اما راه غیرقابل اجتناب هر شاعری است که خودش را به تدریج با جهان روز و فرمها و ساختارهای تازه همراه کند و من هم از این کار مستثنا نیستم. من هم به دلیل اینکه جهان این شعرها یک جهان ناموزون است و این جهان ناموزون با قالبهای ناموزون همخوانی بیشتری دارد بیش از دو دهه است سپیدسرایی می کنم
نظر شما